تو اگر به هر نگاهی، ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا، که دلی نگاه داری
شهریار
توبه گیریم که بازست درش، سودش چیست؟
مـن کـه اقــرار نـدارم به پشیمـانی خویــش
حسین زحمتکش
با خـرابات نشیـنان ز کـرامات مَـلاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
حافظ
سخت است پَیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد...
حسین جنتی
مـرا با شمـع نسبت نیـسـت در سوز
که او شب سوزد و من در شب و روز
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
حافظ
از جان، طمع بریدن آسان بـود و لیـکن
از دوستان جانی، مشکل توان بریدن
مبـادا ای طبیـب، بهــر عـلاج درد مــن کــوشی
که من در سایه ی این ناخوشی، حال خوشی دارم
زحمت چه می کشی پی درمان ما طبیب
ما به نمی شویم و، تو بدنام می شوی
در کاخ مجلل، خبر از عشق مجو
که سعادت همه در کلبه درویشان است